۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

تولد آيناز


سلام به همه دوستاي خوبم


امروز مي خوام از سفر دوم امسالمون به شمال بگم كه بخاطر تولد آيناز بود كه با تولدش دنيايي از شادي رو به پدر و مادرش هديه كرد و ما هم در اين شادي با آنها سهيم شديم و خوشحالم كه محمد هم يه خواهر خوب پيدا كرده چرا كه به زودي خاله جوني بازم براي زندگي مياد تهران و محمد راحتتر مي تونه با آيناز رابطه برقرار كنه ولي واكنش محمد نسبت به آيناز خيلي جالب بود چون احساس بزرگي بهش دست داده بود و فكر مي كند آيناز عروسكه و همش با دست و پاهاي آيناز بازي مي كرد و البته كمي هم بهش حسودي مي كرد و من سعي مي كردم در حضور محمد كمتر آيناز رو بغل كنم ولي انگار يه حس دروني به محمد آلارم خطر مي داد چون مدام خود نمايي مي كرد و مي خواست دل همه رو بدست بياره به هرحال محمد با اين كاراي شيرين و جالبش باعث شد يه خاطره قشنگ ديگه ازخودش در دفترچه خاطراتش به جا بذاره
در انتها يه عكس از تولد آيناز مي ذارم و از خداوند منان مي خوام تمام بچه ها را سالم و صالح براي پدرو مادراشون حفظ كنه .

هیچ نظری موجود نیست: