۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه


یه روز یه معلم شاگرداشو میبره گردش ،به یه رودخونه میرسن بعد به هر کدوم یه لیوان میده میگه از آب رودخونه بردارین بعد تویه هر لیوان یه مشت نمک میریزه میگه حالا بخورین هیچ کی نمی تونه بخوره ،بعد یه مشت نمک تویه رودخونه میریزه میگه حالا یه لوان آب بردارین بخورین ،همه برمیدارن میخورن ،معلم میگه بچه ها غمها و مشکلات زندگی مثله نمک میمونه ولی مهم اینه که ظرفیت ما مثله لیوان باشه یا مثله رودخونه . . .

هیچ نظری موجود نیست: