۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

اولين اردو از طرف مهدكودك


با سلام به همه دوستاي خوبم

چند روز پيش خاله زهره مهربون توي دفترچه يادداشت محمد نوشته بود كه يه رضايت نامه به منظور رفتن محمد به يه اردوبه پارك بنويسم منم اون روز دو دل شدم كه رضايت بدم يا نه چون مي دونستم كه كنترل محمد توي پارك كار بسيار سختي است با اين حال دل رو به دريا زدم و با توكل به خدا رضايت نامه رو نوشتم و تحويل مهد دادم بعد از ظهر كه رفتم دنبال محمد ديدم همه دارند توي مهد مي خندند و وقتي جوياي خنده شان شدم ديدم كه خنده شان از شيرين كاريهاي پسر گلم هست و فهميدم كه حسابي اونروز همه رو دنبال خودش كشونده براي آب بازي و كلي خاله گلي بنده خدا دنبالش دويده و برخلاف بچه هاي ديگه كه از آب فرار مي كردند در جهت موافقت آبپاشها رفته و عين موش آبكشيده سرحال آخر سر در جمع حاضر شده و روي هم رفته روز شاد و خوبي رو هم براي خودش و هم براي مربيان مهد رقم زده و منم يه عكس از اين شيطنتهاش مي ذارم تا انشالله وقتي بزرگ شد و سري به وبلاگش زد بفهمه كه ماشالله چه آتيشي بود

پسرم منو بابايي با هر كدوم از اين شيرين كاريهات و حركاتت كلي خدا را شكر مي كنيم كه فرشته اي به خوبي و مهربوني و بازيگوشي تو به ما هديه داده و در نهايت شاديم از شاديت .

هیچ نظری موجود نیست: