۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

سه ماه از مهد كودك رفتنت مي گذرد


سلام به همه دوستاي خوبم

امروز بعد از يه غيبت طولاني اومدم سري به دفترجه خاطرات محمد زدم و ديدم كه خيلي وقته آپ نشده براي همين هم تصميم گرفتم كه يه كم ديگه از روزگار محمد توي مهد بنويسم .

اينطور كه به نظر مياد به محمد توي مهد كودك خيلي خوش مي گذره و اينو ميشه از رفتار محمد و وضعيت جسماني اش حدس زد

برنامه محمد با آمدن به مهد خيلي منظم شده هم از لحاظ خوراك كه تقريبا ديگه همه چيز رو مي خوره و هم از لحاظ خواب كه شبها خيلي زود به خواب مي ره و صبحها هم با اخلاقي خوب از خواب بيدار ميشه و با ماماني و بابايي صبحونه ميخوره و همين نظم در زندگيش باعث بالارفتن وزنش هم شده كه شكر خدا ايندفعه ديگه عمو مرندي در چكاپ ماهانه مارو دعوا نكرد

اما از مزاياي ديگر مهد در اخلاق محمد اينه كه ديگه تو جمع خجالت نمي كشه و خيلي راحت با بقيه ارتباط برقرار مي كنه (البته به غير از هاني كه هنوزم كه هنوزه نتونسته ارتباط خوبي رو باهاش برقرار كنه )

چند روز پيش از مربي محمد (زهره جون )خواستم كه درارتباط با رفتارو كارهاي محمد و برخوردش با بچه ها بهم يه گزارشي بده و اون نوشت كه محمد پسر بسيار خوب و شاد و بازيگوش و باادبي است طوريكه دخترها را با لفظ خانم و پسرها را با لفظ آقا خطاب

مي كند و همچنين محمد پسري خونگرم و مهربون است و خيلي شاد و بازيگوش و اظهار خوشحالي كرد كه محمد در كلاس او مي باشد

پسرم خوشحالم ازاينكه اينقدر شادي و بهت خوش مي گذره و تمام سعي منو بابايي اينه كه تمام امكانات را برات طوري فراهم كنيم كه بتوني خيلي راحت كودكي ات رو بكني

هیچ نظری موجود نیست: